نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
1

نکات دستوری و آرایه های ادبی «روان خوانی: مرخصی» و معنی متن:

روان خوانی

مرخصی

 

  • نوع نثر: نثر ساده و روان
  • نویسنده: محمدرضا کاتب

 

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

به کامم تلخ کنند  ß  کنایه از لذت نبردن

مرخصی ام مثل باد گذشت  ß  تشبيه

مرخصی ام مثل باد گذشت  ß  کنایه از تند و سریع بودن

عزا گرفته بودم  ß  کنایه از اضطراب و دلهره

هول بودم  ß  کنایه از دستپاچگی

جا خوردم  ß  کنایه از تعجب ناگهانی

یک عالمه  ß  اغراق و بزرگنمایی

مِن و مِن کردم  ß  کنایه از تعلل و کندی در صحبت

هوا پس است  ß  کنایه از نامناسب نبودن اوضاع

مثل شیر ژیان  ß  تشبیه مادر به شیر

ننه ام یک پارچه چریک شده بود  ß  تشبیه

بچه هایشان را لای پنبه خوابانده اند  ß  کنایه از توجه زیاد به فرزندان

مثل بچه ی آدم  ß  کنایه از وضعیت و حالت عادی

یقه ات را بچسبند  ß  کنایه از پیگیری جدی و مداوم

گوشش پر بود  ß  کنایه از آگاهی زیاد

گوشش بدهکار نیست  ß  کنایه از توجه نکردن

سرش را گرم کردم  ß  کنایه از مشغول کاری کردن

حلال کردن  ß  کنایه از گذشتن از خطا و بدی کسی

شیرم را حرامت می کنم  ß  کنایه از نفرین کردن

از سرم بگذر  ß  کنایه از مرا ببخش، بی خیالم شو

بدی و خوبی  ß  تضاد

جوش آورد  ß  کنایه از عصبانی شد

دهانت بوی شیر می دهد  ß  کنایه و طعنه از بچه و کم سن و سال بودن

جگرم را خون کردی  ß  کنایه از ناراحتی و غصه ی شدید

مثل رعد پریدن  ß  تشبيه

مثل رعد پریدن  ß  کنایه از اقدام سريع

سرک می کشیدم  ß  کنایه از تحقیق و بررسی

نفس راحتی کشیدم  ß  کنایه از آرامش و آسودگی خیال

خرم از روی پل گذشت  ß  کنایه از انجام شدن کار

یک ایل آدم  ß  اغراق و بزرگنمایی

شیرش کردی  ß  کنایه از جرئت بخشیدن، تهییج کردن

آب غوره نگیر  ß  کنایه از «گریه نکن»

نگاه چپ چپ  ß  کنایه از نگاه اخم آلود

دلش آب می شد  ß  کنایه از اثرپذیری

بو برده بود  ß  کنایه از باخبر شدن و پی بردن

باد گرم، دست خود را به صورتم می کشید  ß  جان بخشی

 

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گردان

واحد نظامی

مرخصی

استراحت از کار

آقایم

منظور پدرم

وِل

آزاد، رها

چه بسا

بسیار فراوان

عوض می کردم

تغییر می دادم

یک عالمه

بسیار زیاد

بالأخره

عاقبت، سرانجام

پادگان

سربازخانه

اعزام

فرستادن، روانه کردن

الحمدالله

شکر خدا

دكان

مغازه

پاورچین پاورچین

آرام آرام

کلک

حقه، فریب

جورواجور

مختلف

سوء ظن

بد گمانی

سوا

جدا

سفت

محکم

کلون

قفل چوبی درب

ژیان

خشمگین

یک پارچه

سرتاسر

كرم

بخشش

دخالت

فضولی

چینه

لبه ی دیوار گلی

عذرخواهی

طلب بخشش

بدبخت

بیچاره و گرفتار

گول می زنی

فریب می دهی

ارواح

جمع روح

رفتگان

مردگان، اموات

از جانب من

از طرف من

فامیل

اقوام

بغض

گرفتگی گلو از ناراحتی

رعد

تندر

غش کردن

بیهوش شدن

گوش تا گوش

پشت سرهم، کنار هم

هجوم بیاورند

حمله کنند

تقصیر

کوتاهی

از سرگرفت

شروع کرد

روضه

ذکر مصیبت

محو

ناپدید

پُز دادن

خودنمایی کردن، فخر فروشی

طفره رفتن

زیر بار مسئولیت نرفتن

جبهه

محل نبرد با دشمن، خط اول جنگ

تسویه

مساوی کردن، در اینجا حقوق پایان کار

چریک

نیروی ضربتی، سرباز آموزش دیده

از غذا کم و کسر نگذار

غذایت را خوب و کامل بخور

محوطه

فضا، محدوده ی مکانی، حیاط

هل دادن

فشار دادن و به سمت جلو راندن

پل صراط

پلی که در روز قیامت که همه باید از آن عبور کنند اما انسان های خوب در جهنم نمی افتند


سایر مباحث این فصل